شروع لحظه های بارانی

توی یه شب برفی زمستونی متولد شد.ازون شبای سردی که توش حس شاعرانه گرم میشه.ازون شبایی که دل منم مث آسمون ابریه و چشمام مث ابرا خیسه.اومد که از دل تنگی هام بگه.اومد که شما رو شریک  لحظه های بارونی احساسم کنه.امیدوارو که تنهاش نذارین

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رقیه شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ب.ظ http://www.andishe-no-1386.blogfa.com

گاه می اندیشم شاید ما در خواب کسی داریم برای حیات جان میدهیم !
امیدوارم روز به روز وبلاگت قشنگ تر بشه خوشحال می شم به من هم سری بزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد